دختر : یه چیز بگم؟
پسر : آره بگو
دختر:تو قشنگترین لبخند دنیا رو داری. .
پسر :من یه چیز بگم ؟
دختر: بگو
پسر:اون فقط بخاطر وجود تو وجود داره...
در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:
چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.
بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.
و گفت:
دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.
خدا رو شکر…
دیگر هیچ گاه گرسنه نیستم
به یمن وجودت
هر روز ســــــــه وعده غــــــــم میخورم…
بـــــــــاران …
بهانــــــــــه ای بود …
که زیر چتــــــــــر من ،
تا انتهای کــــــــــــــــــــــــــوچه بیایــــــــــــی
کـــــــــاش …
نه کــــــــــــــوچه انتهایی داشت …
وَ
نه بــــــــــاران بند می آمــــد…
سبد قلبم را پر خواهم کرد از عطر تنــت ،
تا که یادم باشد روزی اینجا بودی…
نزدیک تر از من به خودم…!
رویا هایی هست که هرگز تعبیر نمی شوند…
اما همیشه شیرین اند…
مثل رویــــای داشتن تـــــــو…
مثل غرق شدن من ،در بوسه های داغ و تب دار تــــــــو…
این روزها دچار سر گیجهام
تلخ تر از تلخ…
زود می رنجم ، انگار گمشدهام! حتی گاهی میترسم …
چه اعتراف بدی…
شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده، دلم هوای سردی غربت دارد …
میمانم در کنار خاطراتت..
با سکوتی مه آلود در شبی آرام..
در برکه ای خاموش..
هنوز هم صدای جیر جیر با رقص ستاره ها مرا به خواب میبرند…
راستی سقف روئیایت چه رنگیست..؟؟
آرامشی ملیح در گوشه چشمانم..
مانند بارانی بروی شیروانی..
اما…
ناودان ندارد..!!
غصه هایم درون سینه ام به چاه میروند.
خسته شدم از این ابهام
چه توی درس
چه توی زندگی
حتی حرف زدن آدما همه شده ابهام
خدا ... خسته شدم
رفتم نشستم کنارش
گفتم: برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟
گفت:بفروشم که چی؟
تا هفته قبل میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مُرد ...
بعد با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟
گفتم:بخرم که چی؟
تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...!
اشکاشو که پاک کرد, یه گل بهم داد با مردونگی گفت:
بگیر باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت,من بدون خواهرم...
اسمـــــت چی بــــــود؟؟؟
می خــــــــــواهم
بن بســـــــت های زندگیـــــــــم را
به نامـــــــــــــت
بکنــــــــــــم….
بــــــاور کن خیلی حـــــــرف است
وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی ،
که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…
از تو عبور میکنم ، فقط نگاه میکنی
من اشتباه میکنم ، تو هم گناه میکنی
ازم عبور میکنی ، ببین، سقوط میکنم
به من نگاه کن ، بزن ، فقط سکوت میکنم
اولین بار که گفتی دوستم داری
گریه ام گرفت…
حالا اگر کسی بگوید دوستم دارد ؛
خنده ام میگیرد…
نترس…
اگر هم بخواهم از این دیوانه تر نمی شوم
گفته بودم بی تو سخت می گذرد بی انصاف
حرفم را پس میگیرم…
بی تو انگار اصلا نمی گذرد!…
مدت هاســـــت
نه به آمدن کسی دل خوشـــــــم…
نه از رفتن کسی دل گیـــــــر…
بی کسی هم عالمــــــــــــی دارد…
توی دنیا
دوتا نا بینا میشناسم
یکی تو که هیچ وقت عشقم رو ندیدی
یکی من که کسی جز تو ندیدم…
آنقدر پیش این و آن از خوبی هایت تعریف کرده بودم
که وقتی سراغت را می گیرند …
شرم دارم بگویم تنهایم گذاشت…
داغونی ام از آنجا شروع شد که فهمیدم …
از میان این همه “بود”من در آرزوی یکی ام که ” نبود “
کاش می دانستم این سرنوشت را چه کسی برایم بافته…
آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم…
این روزها دچار سر گیجهام
تلخ تر از تلخ…
زود می رنجم ، انگار گمشدهام! حتی گاهی میترسم …
چه اعتراف بدی…
شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده، دلم هوای سردی غربت دارد …
گــاهــی وقــتــهــا مــجــبــوری اَحــمـق بــاشـی !
رویِ کــاغـَـذ مــیــنــویــســم
دَســتــهــایِ تـــُـو . . .
و رویِ آن دســت مــیــکــشــم . . . !!!
شب ها خوابم نمی برد…
از درد ضربات شلاق خاطراتت روی قلبـــــم
بی انصاف…
محکم زدی ،
جایش مانده است…
هر چند ،
نمی دانم خواب هایت را با که شریک می شوی
اما هنـــوز ،
شریک تمام بی خوابی های من تویی…
هر چقدر
عطـــرت را عوض کنی
باز هم تنـــت،
بوی کثیف خیـــانت را میدهد…
عزیز لعنـــتی ام…
از من نرنــــــــــج…
نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس…
فقط خســــته ام…
خسته از اعتــــــمادی بیــــجا…
اگه یکی دستتـــو گرفتو دلت لرزید…
زیاد عجله نکن…
یه روز با دلـــت کاری میکنه کهدستات بلرزه…
جـــــدا که شدیم…
هر دو به یک احســـاس رسیدیم
تو به “فراغـــــــــــت”
من به “فراقــــــــــــت”
یک حرف که مهم نیست….
من همیشه از اول قصه های مادر بزرگ می ترسیدم
و آخر هم به واقعیت می پیوست…
یکی بــــود…یکی نــــــبود…!!!
دیدی که سخــــت نیســـــت
تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود
شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند
با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت
امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود
فردا بدون مــــــن !!!…
بگو تمام تـــــــــو مال مــــن است
دلــــــــم میخواهد
حســـادت کنم به خـــــــودم…
ϰ-†нêmê§ |